پیوند گفتگو
پیمان حقیقتطلب| بیستوسومین نمایشگاه مطبوعات ایران در محل مصلای امام خمینی(ره) شهر تهران فرصتی بود تا نشستی تخصصی با حضور صاحبنظران حوزه مهاجرت در ایران برگزار شود. در روز چهارشنبه ١٠ آبان، غرفه روزنامه شهروند میزبان نشست تخصصی «بررسی ابعاد مختلف اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی» بود. در این نشست نادر موسوی، مدیر خانه کودکان افغانستانی در ایران و مدیر مدرسه خودگردان کودکان افغانستانی بازمانده از تحصیل؛ دکتر آرش نصر اصفهانی، فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تهران که در حوزه مهاجران و پناهندگان در ایران صاحب پژوهشهای بسیاری است و دکتر بهرام صلواتی، دکترای مطالعات نیروی کار و جامعهشناسی اقتصادی از دانشگاه میلان ایتالیا به بیان تجربیات و نظرات خود پیرامون این موضوع پرداختند و جنبههای مختلف آن را مورد بحث و بررسی قرار دادند.
محسن شهرابی: ضمن خیر مقدم به اساتید محترم، ابتدا مقدمهای در مورد دیاران خدمت شما عرض کنم. دیاران، انجمن درحال ثبتی است که برای حمایت از مهاجران در ایران مشغول به فعالیت شده است. هدف دیاران عبارت از به اصطلاح تغییر نگرش ایرانیان نسبت به مقوله مهاجران و اتباع خارجی در ایران است و با آسیبشناسی وضع زندگی اتباع خارجی، راهکارهایی برای بهبود وضع موجود پیشنهاد میدهد. امیدواریم این نشست آغازی بر برگزاری سلسله نشستهای تخصصی حول موضوع مهاجران در ایران با همکاری روزنامه شهروند باشد.
موضوعی که محور نشست امروز ماست بحث اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج بانوان ایرانی و پدران غیرایرانی است. در بین موضوعات مربوط به مهاجران به نظرمان این موضوع به کُنش نزدیک است و به همین دلیل آن را در اولویت کاری قرار دادهایم. در گام نخست، به دنبال آگاهسازی افکار عمومی از مسائل و مشکلات این فرزندان هستیم. طیف وسیعی از بانوان ایرانی ساکن در جنوب کشور با اتباع خارجی ازدواج کردهاند و فرزندان حاصل از این ازدواجها، بدون هویت رسمی در جامعه زندگی میکنند. همچنین این مشکل گریبانگیر بانوان ایرانی که در خارج از کشور با اتباع خارجی ازدواج کردند، است؛ برای مثال مریم میرزاخانی که با مردی اهل جمهوری چک ازدواج کرده بودند و تنها دخترشان، نام ایرانی داشت (آناهیتا) و خیلی دوست داشت که فرزندش یک ایرانی باشد، اما قوانین تابعیت ایران، این حق را از ایشان گرفت و آخرین حلقه وصل ایشان با کشور ایران هم قطع شد.
حسین شیرازی: سوالی که در این جلسه مطرح است، این است که جنبههای مختلف بحث اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج مادران ایرانی با مردان غیرایرانی چیست؟ ذینفعان این مسأله چه کسانی هستند؟ میخواهیم از هرکدام از شما عزیزان بخواهیم که از دیدگاه خودتان جنبههای مختلف این قضیه را بیان کنید تا به تصویری شفافتر دست پیدا کنیم.
نادر موسوی: بنده ابتدا از انجمن دیاران تشکر میکنم. در مورد این بحث کاملا درست میفرمایید. این موضوع، مربوط به گروهی است که من آنها را نیمه مهاجران مینامم. کسانی که از یک طرف مهاجر محسوب میشوند و از طرف دیگر مهاجر نیستند. کسانی که وضع معلومی ندارند. نه ایرانی بهحساب میآیند و نه افغانستانی. این معضل سالهاست که وجود دارد و سعی میشده دیده نشود. آمارهای تقریبی متفاوتی در این زمینه منتشر میشود؛ مثلا در سال ١٣٩٢ میگفتند ۵٠٠ هزار کودک اینچنینی در جامعه ایران زندگی میکنند. آمارهایی امسال در نشریات منتشر شده که این تعداد را یک میلیون نفر اعلام کرده بودند. در جایی هم وزارت کار آماری منتشر کرده بود که حدود ١٠٠هزار زن ایرانی ازدواج با اتباع غیرایرانی داشتهاند. بههرحال آمارهای غیررسمی زیادی در این زمینه وجود دارد که نشاندهنده ابعاد گسترده مسأله است.
کسی که مهاجر است، تکلیفش معلوم است. میداند که افغانستانی است. اما این افراد حالت نصفهنیمهای دارند و در بلاتکلیفی محض بهسر میبرند. هویتشان در تعلیق است. مدرسه ما در محله پاسگاه نعمتآباد میزبان کودکان مهاجری است که به دلایل مختلف از تحصیل در مدارس ایران بازمیمانند. بعد از حکم مقام معظم رهبری مبنی بر تحصیل رایگان کودکان مهاجر در ایران، وضع بسیار خوب شد، اما باز هم کودکانی هستند که از تحصیل بازمیمانند. عمده دلیل هم سن و سال است که بعضی از کودکان از سن تعیینشده در مدارس بزرگترند و اجازه تحصیل در مدارس ایران به آنان داده نمیشود. در سالیان قبل کودکان دارای مادر ایرانی و پدر افغانستانی در مدرسه ما زیاد بودند. امسال فقط یکی از دانشآموزان به نام ابوالفضل چنین وضعیتی دارد. پدرش افغانستانی و مادرش اردبیلی است و وضع بسیار دشواری دارد.
قوانین فعلی به این کودکان تا ١٨سالگی فقط اجازه اقامت میدهند. این کودکان تا ١٨سالگی تعیین تکلیف نمیشوند. معلوم نیست که آیا ایرانیاند یا افغانستانی؟ در عمل چیزی که ما میبینیم این است که این کودکان افغانستانی محسوب میشوند. طبق قوانین نانوشته از خیلی از فرصتهای معمول محروماند. در خیلی از مسابقات به دلیل افغان بودن نمیتوانند شرکت کنند، در المپیادها نمیتوانند شرکت کنند، اصلا پذیرفته نمیشوند. شاید مسئولان بگویند نه، باید حق مساوی داشته باشند، اما در عمل این اتفاق نمیافتد. تا ١٨سالگی سن بسیار مهمی است. شخصیت یک فرد در این دوران شکل میگیرد. بعد از ١٨سالگی به فرض که تابعیت ایرانی هم به این کودک بدهند، این جبران لطمهها و محرومیتهای تا سن ١٨سالگی او را نمیکند. آسیبهای پنهان این کودکان بسیار زیاد است. اجازه اقامت تا سن ١٨سالگی به این کودکان فقط بخش کوچکی از مسائلشان را حل کرده است. این حالت تشویش و بلاتکلیفی ممتد مسأله بزرگی است؛ مثلا همین ابوالفضل خودمان، هیچ مدرکی هم ندارد. به من میگوید اگر من را در خیابان بگیرند چیزی ندارم بگویم. نه ایرانیام، نه افغانستانی.
مسأله بعدی این است که خیلیها ١٨سالشان شده و طبق قانون تابعیت تمام اقدامات لازم را برای به دست آوردن تابعیت انجام دادهاند و مشکلی نداشتهاند، ولی باز هم در روند اعطای تابعیت آنها موانع بیهوده میگذارند تا تابعیت به آنها تعلق نگیرد.