۱۳۹۸-۵-۱۶-یک سر رفتم مدرسه، کلاسهای جهشی و زبان و کلاس کاردستی برپا بود. از جلو هر کلاس که می گذشتم هر آموزگاری با بچه هایش سر یک موضوعی گفتگو داشتند و سر و صدای بچه ها بلند بود.
از مدرسه که بیرون آمدم چشمم به این پری کوچک افتاد که موهای طلایی اش با نسیم بامدادی به رقص در آمده و فضای کوچه را زیبا و چشم نواز کرده بود.
پرسیدم نامت چیست؟ گفت ستایش.
کلاس کاردستی اش تمام شده بود و منتظر برادرش بود تا بروند خانه. ♥️
با سپاس از بانو موسوی و حسین نوروزی عزیز برای برگزاری کلاسهای تابستانی بچه ها.
از مدرسه که بیرون آمدم چشمم به این پری کوچک افتاد که موهای طلایی اش با نسیم بامدادی به رقص در آمده و فضای کوچه را زیبا و چشم نواز کرده بود.
پرسیدم نامت چیست؟ گفت ستایش.
کلاس کاردستی اش تمام شده بود و منتظر برادرش بود تا بروند خانه. ♥️
با سپاس از بانو موسوی و حسین نوروزی عزیز برای برگزاری کلاسهای تابستانی بچه ها.