داستان ورود من برای فعالیت برای کودکان از سال 1379 آغاز شد، بیست سال پیش چنین روزهایی.  سال آخر دانشگاه بودم که توسط چند تن از دوستان و فامیل خبردار شدم در این منطقه بچه های زیادی هستند که نمی توانند وارد مدارس دولتی شوند زیرا موج دوم مهاجرت از سه، چهار سال پیش و پس از سقوط افغانستان به دست طالبان آغاز شده بود.

مدرسه ی فرهنگ

نخستین گام برای فعالیت سازمان یافته­ی من برای کودکان، راه اندازی مدرسه ی فرهنگ بود (در آغاز نام این مدرسه مجتمع فرهنگی – آموزشی امیرالمونین بود.) وقتی شنیدم کودکان بسیاری در این منطقه از شهر هستند که مدرسه ای ندارند با کمک یکی از دوستانم به اینجا آمدیم و با بزرگان مهاجرین گفتگو کردیم. پس اینکه برنامه خود را با آنها در میان گذاشتیم بسیار استقبال کردند و چند نفر از آنان پذیرفتند که به خانواده ­های مهاجر در باره ی راه اندازی مدرسه برای کودکان بازمانده از تحصیل مهاجر خبر رسانی کند. به کمک آنان یک لیست از خانواده هایی که کودک مدرسه ای داشتند تهیه کردیم. در کمتر از یک هفته حدود 340 کودک نام نویسی کرد. همزمان با خبررسانی در مورد مدرسه اعلام کردیم که مهاجرینی که حداقل دیپلم دارند می توانند برای معلمی نام نویسی کنند. حدود 55 نفر که اکثریت آنان دختران جوان و از نسل اول مهاجرین بودند که توانسته بودند در ایران درس بخوانند. برای جای مدرسه هم یک خانه­ی بزرگ با 5 اتاق را کرایه کرده و چون میز و نیمکت نداشتیم همه ­ی اتاق ها را موکت کرده و یک تخته سیاه به دیوار زدیم و پس از یک آزمون ساده تعدادی از معلمان را به همکاری دعوت کرده و به هر کدام یک کلاس را سپردیم. برای تهیه ی کتابهای درسی هم به هموطنانی که در بخش بازیافت زباله ­های شهر تهران کار می کردند سفارش کردیم که کتابهای استفاده ی دانش آموزان ایرانی را برای ما جدا کنند. خوشبختانه آنها در مدت یک هفته توانستند مقدار کافی کتاب کهنه اما قابل استفاده جدا کرده و با قیمت بسیار ارزان برای به ما بدهند. به این ترتیب مدرسه شکل گرفت و بچه هایی که هر کدام دو سال و سه سال و چهار سال از مدرسه دور مانده بودند توانستند سر کلاس بروند.

واحد یک مدرسه فرهنگ از همان تابستان 1379 آغاز به کار کرد اما نام نویسی همچنان ادامه داشت زیرا ما یک لیست رزرو دیگر هم داشتیم. پس از اینکه تعداد دانش آموزان رزرو به حدود دویست نفر رسید یک خانه­ ی دیگر را اجاره کرده و واحد دوم را در آنجا راه اندازی کردیم. پس از حدود 4 ماه از آغاز کار، تعداد دانش آموزان هر دو مدرسه به حدود 700 نفر رسید؛ بچه هایی با سن های متفاوت که برخی در افغانستان درس خوانده بودند و برخی هم اصلا به مدرسه نرفته بودند. پس از آغاز کلاس ها با مشکلات و نیازهای تازه­ای روبرو شدیم که با دعوت از دیگر هموطنان مهاجر و دوستان دانشگاهی و تحصیل کرده که در این زمینه تخصص داشتند، تیم های مختلف و متخصص را تشکیل داده و برای هر نیاز و مشکل، دنبال راه حل رفتیم.