آموزگار روستا- نویسنده نادر موسوی- 4 آذر ماه 1397
امروز پس از نزدیک پنج سال رفتم خانه ی عمه ام در پاکدشت.
همسر عمه ام سیدمنور نام دارد اما همه ی خویشان و دوستان و اقوام به نام «سید معلم» می شناسندش. یکی از قدیمی ترین آدمهای زندگی ام هست که از پنج، شش سالگی با همین نام و شخصیت می شناسمش. همیشه یک دوچرخه داشت و در تنها مکتب روستایمان به نام «مکتب علی چوپان» که منم یکی دو سالی آنجا درس خواندم آموزگار بود.
مردی است شوخ طبع، شیرین سخن، رک گوی و راست گفتار و البته پر دل و جرات. همه ی فامیل او را به درستکاری و خیرخواهی می شناسند که چندان با کسی تعارف ندارد و بر شیوه ی دل خودش زندگی می کند. او نخستین معلم در میان همه ی قوم و فامیل است. بیش از سی و پنج، شش سال است که در ایران زندگی می کند و از همان آغاز آمدن به ایران کارگر ساده ساختمانی شد و سالیان سال در این کار بود. خاطراتی بسیار شنیدنی، شیرین و پند آموز از روزگار کارگری و زندگی اش در ایران و افغانستان دارد که ساعت ها آدم را پای سخنانش می نشاند. هنوز کیسه ی ناسش را به همراه دارد و یک توفدانی ناب وطنی که پس از سالها دوباره در اینجا دیدم.
مرا زیاد دوست دارد و گاهگاهی زنگ می زند و گپ می زنیم و هر بار هم به خانه اش دعوتم می کند. چند سال پیش که رفته بودم خانه شان برایم گوشت مرغ پخت و گفت نادرخان، من گوشت مرغ و گاوهای پیچکاری و یخ زده نمی خورم. یا نان بربری خالی با چای می زنم یا اگر خوردم گوشت مرغ رَنگَه و گوسپند روستایی می خورم. هروقت دلت هوس مرغ رنگه کرد یک زنگ بزن و بیا که عمه جانت برایت بپزد.
پس از ناهار که قابلی پلو بسیار خوشمزه با گوشت گوسپندی بود گفتم یَزنه جان بیا که یک عکس یادگاری بندازیم؛ شما نخستین معلم این فامیل هستی و من هم دومین اش. هنگام آمدم دستم را گرفت و گفت باید قول بدهی که ماهی یکبار بیایی و باز نروی تا پنج سال دیگر. به شوخی گفتم یزنه جان هر زمان خواستی بیایم عمه جان را بگو یک مرغ رنگه بپزد و یک تک زنگ بزن، با سر دویده می آیم! خندید و گفت: جان یزنه مرا از چی می ترسانی، تو بیا، مرغش رنگه اش با من. به خاطر همان مرغ رنگه هم اگر بیایی باز معرفت کرده ای!
پ.ن:
پیچکاری: آمپول، مرغ پیکاری: مرغ آمپولی
رنگه: رنگی، مرغ های محلی و روستایی و غیر پرورشی
ناس: نسوار، گرد سبز رنگی که از تنباکو و آهک کوبیده به دست می آید که زیر زبان می اندازند و به هپروت می روند!
قابلی پلو: خوراکی خوشمزه از برنج و کشمش و هویچ با گوشت گوسپندی
توفدانی: ظرفی قیفی گون برای انداختن ناس پس از به قیام رسیدن
یَزنَه: شوهر عمه