1393-8-23 – نمایشگاه مطبوعات
روز جمعه رفتم بیستمن نمایشگاه مطبوعات. روز آخر بود. از حدود ساعت 12 تا 4 بعد از ظهر آنجا بودم. تعداد زیادی از غرفه ها را دیدم. برخلاف نمایشگاه کتاب با وجود اینکه روز جمعه و آخر نمایشگاه بود اما چندان شلوغ نبود. چند تا نشریه ی کودکان هم در نمایشگاه شرکت کرده بودند از جمله مجله ی دوست و کیهان بچه ها و نشریات رشد که زیر نظر آموزش و پرورش منتشر می شوند. یاد اولین دوره ای افتادم که با مجله طراوت در یکی از دوره ها شرکت کرده بودیم. گمانم سال 1382 بود. آنوقت مجله طراوت تازه رنگی شده بود و بچه ها بسیار خوشحال بودند از شرکت در آن نمایشگاه. محل نمایشگاه هم سالن حجاب کانون پرورشی بود. امسال اما هرچی گشتم نه غرفه ای برای افغانستان بود و نه مجله ای و نشریه .با اینهمه تحصیل کرده و فرهیخته و پُرز و پَر ریخته ی وطندار و بیش از سی سال زندگی
و اقامت در این دیار و قریب سه میلیون مهاجر بی کس و کار اما دریغ از یک مجله و نشریه و یا به قول دکتر کاغذه پاره ای که برای آنها و به نام آنها باشد.
در غرفه ی مجلات رشد زیاد توقف کردم. مجله های رشد از مقطع پیش دبستانی منتشر می شود تا معلمان و مدیران و مدرسه ی فردا. از هرکدام هم یک نسخه گرفتم. یک ماهنامه ی جالب هم دیدم به نام انشاء و نویسندگی. مجله ی خوبی است که از سال 92 منتشر می شود و بیشتر تاکید آن هم همانطور که از نامش پیداست روی «نوشتن» است. شب وقتی مجله ی «رشد معلم»، «رشد مدیر» و «مدرسه ی فردا» را می خواندم از خودم و کار خودم و مدرسه و … مایوس شدم. گفتم اگر مدرسه اینست که اینها می گویند پس وای به حال مدرسه و بچه های ما و صَد ای وای بر مدارس داخل افغانستان!
در ضمن این روزها کتاب «سالهای سگی» برنده ی نوبل 2010 اثر «ماریو بارگاس یوسا» را می خوانم که به نظر جالب می رسد و شاید شباهت زیادی به روزگار ماها داشته باشد یا لااقل نامش که اینگونه تداعی می کند!
دوربین جیبی ام خراب است و قاط زده باز، این عکس را هم به زور با این مرد روزنامه فروش دوچرخه سوار و خورجین پر از مجله و روزنامه اش که نماد نمایشگاه بود انداخت.